«سید یمانی» کیست؟
«سید یمانی» نام شخصی است که بنابر روایات اسلامی در نزدیکی ظهور از یمن برای یاری امام زمان (عج) قیام خواهد کرد. همزمان با شورش "سفیانی" در شام، «سید یمانی» هم در یمن قیام کرده و مردم را به حق و حقیقت دعوت خواهد کرد. «سید یمانی» از فرزندان «زید بن علی بن الحسین»، برادر امام محمد باقر (ع) است.
در همین راستا از امام محمد باقر (ع) روایت شده: «خروج سفیانی و یمانی و سید خراسانی در یک سال و یک ماه و یک روز است که مانند دانههای تسبیح به دنبال هم میآیند و جنگ همه جانبهای رخ میدهد. وای بر کسی که در مقابل آنان بایستند! در میان این پرچمها هیچ کدام به اندازه پرچم یمانی بر حق نیست؛ چرا که شما را [به تبعیت از] امامتان دعوت میکند. پس از قیام یمانی خرید و فروش اسلحه برای مردم و به خصوص مسلمانان ممنوع میشود و هر گاه [یمانی] قیام کرد به سوی او حرکت کن و بشتاب که آن را پرچم هدایت خواهی یافت. احدی از مسلمانان اجازه ندارد با او مقابله کند و هر کس چنین کند، جهنمی است؛ چرا که یمانی به حق و صراط مستقیم دعوت میکند.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین و الصلوة و السلام علىعبد الله و رسوله و حبیبه و صفیه سیدنا و نبینا و مولانا ابى القاسممحمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین
اعوذ بالله من الشیطانالرجیم:
بسم الله الرحمن الرحیم×الرحمن×علم القران×خلق الانسان×علمه البیان×الشمس و القمر بحسبان×و النجم و الشجر یسجدان×و السماء رفعها و وضع المیزان×الا تطغوا فى المیزان×و اقیمواالوزن بالقسط و لا تخسروا المیزان×و الارض وضعها للانام×فیها فاکهة و النخل ذات الاکمام×و الحب ذو العصف و الریحان×فباى الاء ربکما تکذبان× (1)
سوره مبارکه رحمن است.تنها سورهاى است که خود سوره با یکىاز اسماء الله آغاز مىشود،با اسم مبارک«رحمن».ما در
«بسم الله الرحمن الرحیم» بعد از«الله»با اسم«رحمن»روبرو مىشویم.
«رحمن»از نظر لغوى مبالغه در رحمت است،در عنایت وجود وبخشندگى،و این اسم به غیر خداوند اطلاق نمىشود،بر خلاف بعضىاز اسمهاى دیگر مثل«رحیم»[که]به غیر خدا هم«رحیم»مىشود گفت.
در واقع«رحیم»امرى است که فى حد ذاته مىتواند مراتب و درجاتداشته باشد که شامل به اصطلاح رحمت امکانى هم بشود،یعنىرحمت از آن جهت که منسوب به یک ممکن الوجود است،و لهذا درقرآن به پیغمبر اکرم«رحیم»اطلاق شده است: «لقد جاءکم رسول منانفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم» (2) .کلمههاى«رؤوف»و«رحیم»هم از اسماء الله است ولى از اسمائى است کهاختصاص به خداوند ندارد،یعنى در عین اینکه شانى از شؤون الهى رابیان مىکند به غیر خدا هم اطلاق مىشود،یعنى رحمت به آن معنى کهدر«رحیم»هست و رافت به آن معنى که در«رؤوف»هست به اصطلاحدرجه امکانی هم دارد که مىشود آن را به یک ممکن نسبت داد.ولى«رحمن»به آن معناى«مبالغهاى»که دارد،یعنى آن نهایت درجه رحمتو رحمتشاملهاى که تمام هستى را در بر گرفته است،مثلا خود پیغمبرهم به تمام وجود خودش مشمول رحمن است،و هر موجود و مخلوقدیگرى.این[اسم] به غیر خدا اطلاق نشده است.
اکثریت قریب به اتفاق آیات این سوره مبارکه تذکر و یاد آورىنعمتها و آلاء پروردگار است،و لهذا از یک طرف با لفظ «الرحمن» شروعمىشود[که]رحمت است و از طرف دیگر مکرر مانند یک ترجیع بند31 بار این آیه تکرار شده است: «فباى الاء ربکما تکذبان» .مخاطب،جن وانس هستند:پس به کدامیک از نعمتهاى الهى تکذیب مىآورید،یعنىکدامیک از نعمتهاى الهى را مىتوانید انکار کنید؟پس اصلا روح و سیاقاین سوره تذکر و یاد آورى نعمتهاست براى اینکه انسان متنبه و متوجهباشد که نعمتهاى الهى را چه ذهنا و فکرا و چه عملا مورد انکار قرارندهد و همیشه به آن نعمتها توجه داشته باشد.توجه به نعمت،روحشکر و سپاسگزارى را در انسان به وجود مىآورد و انسان را بیشتر متذکرخدا مىکند و بیشتر در صراط عبودیت قرار مىدهد و از مخالفت وعصیان باز مىدارد.
حال مىخواهیم ببینیم که این نعمتها را که خدا در قرآن مىخواهدبشمارد چگونه شمارش مىکند؟در این شمارش کردنها مسلما حسابىدر کار است،[چون]خلقت است،خصوصا که بعد هم همواره صحبتاز حسبان و میزان و نظام موجود در کار عالم است و قهرا نمىتواند خودقرآن که جزئى از کار پروردگار است از حسبان و نظام خارج باشد،اینهم خودش حسابى و نظامى دارد.ببینیم خداى رحمن که با اسم«الرحمن»خودش با ما مواجه است از چه نعمتى شروع کرده،نعمتاول،نعمت دوم،نعمتسوم،و چه را بیان مىکند.بلا فاصله مىفرماید:
«الرحمن علم القران» خداى رحمن قرآن را آموخت.ضمیر مفعول یا اسممفعولش هم بیان نشده[که آیا]قرآن را به پیغمبر آموخت؟قرآن را بهوسیله پیغمبر به مردم آموخت؟یا قرآن را به پیغمبر و مردم همهآموخت،به پیغمبر از طریق وحى و به مردم از طریق پیغمبر؟ معلوماست که وقتى متعلق ذکر نمىشود براى این است که نمىخواهداختصاص بدهد و الا مىتوانست بفرماید: «الرحمن علمک القران» رحمن،تو را اى پیغمبر قرآن آموخت،چنانکه بعضى جاها داریم: «و علمک ما لم تکن تعلم» (3) و اگر مقصود فقط مردم مىبودند،مثلا مىفرمود:«علمکمالقران»یا«علم الانسان القرآن»که بعد مىگفتیم از پیغمبر انصراف دارد.
وقتى که[متعلق]ذکر نمىشود معلوم است که نظر به متعلق خاصنیست.همینطور که بعضى از مفسرین هم گفتهاند،در اینجا نمىفرمایدقرآن را نازل فرمود،[مىفرماید]قرآن را تعلیم داد،یعنى اول قرآن را بهصورت یک حقیقت موجود فرض مىکند،که آن حقیقتى که قبلا وجودداشته تنزیلش همان تعلیمش است و تعلیمش مساوى با تنزیلش است.
ادامه دارد......
سلام به خدمت همه دوستان
سال نو مبارک
سالی خوب وسرشاراز موفقیت روبرای همه از خداوند منان ارزو دارم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین...اعوذ بالله من الشیطان الرجیم:
این آیات شان نزولى دارد که خود موضوع نشان مىدهد که از نظرخود آن موضوع براى پیغمبر اکرم اهمیت زیادى نداشته است ولى آیاتیک سلسله دستورهاى کلى است.در شان نزول این آیات اینچنینگفتهاند که مردى بود از صحابه-که اتفاقا از بدریون و از مهاجرین همهست-به نام«حاطب بن ابى بلتعه».او خودش به مدینه آمده بود و زن وبچهاش در مکه بودند.(حال این براى من روشن نیست که زن و بچهاشمسلمان بودند یا نه،ظاهرا مسلمان هم بودند.خودش به مدینه آمده بودو مهاجر بود.)یک وقتى کفار از خانواده او سؤال کردند که آیا پیغمبرقصد فتح مکه را دارد یا ندارد؟آنها هم براى اینکه به نوعى دل قریش رابه دست آورده باشند نامهاى به حاطب نوشتند که آیا چنین چیزىهستیا نه؟حاطب هم در نامهاى به آنها همین قدر نوشت که بلى،وبعد آن را همراه زنى که به مکه مىرفت-که آن زن هم حتما از مسلمیننبوده است-فرستاد،و شاید خود زن هم جاسوس بوده به دلیل اینکه او هم نامه را پنهان کرد به گونهاى که احدى کشف نکند.به پیغمبر اکرموحى شد که چنین قضیهاى هست(یعنى قرائن چنین نشان مىدهد کهجز وحى چیز دیگرى نبوده).این روایت را شیعه و سنى همه نقلکردهاند.حضرت،امیر المؤمنین و زبیر و مقداد را فرستاد و فرمودمىروید،زنى به چنین نشانى از مدینه به قصد مکه خارج شده،درنزدیکى مدینه،به روضه«خاخ»که مىرسید چنین زنى مىبینید،نامهاىدارد،آن را از او بگیرید.امیر المؤمنین و زبیر و مقداد رفتند و از او مطالبهنامه کردند.انکار کرد،گفت نامهاى همراه من نیست.تفتیشش کردند، هرچه اثاثش را گشتند پیدا نکردند.بعد زبیر گفت پس برگردیم،معلوممىشود نیست.امیر المؤمنین فرمود چنین چیزى محال است و اگر نبودپیغمبر نمىگفت،حتما هست.بعد به این زن گفت که من مىدانم نامهاىهست،باید نامه را بدهى و الا سرت را نزد پیغمبر مىبرم. شمشیرش راکشید.زن گفت پس دور بروید،بعد از لاى موهایش نامه درآمد.نامه راآوردند دادند خدمت پیغمبر اکرم،دیدند در آن نامه نوشته است کهپیغمبر قصد فتح مکه را دارد. بدیهى است که این کار خیلى خطایى بود.
ادامه دارد......
ولادت حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص)
وولادت فرزندش
امام جعفرصادق رییس مذهب تشیع را به پیشگاه
حضرت ولی عصر(عج)وشما محبان اهلبیت تبریک وتهنیت عرض مینمایم