امـــان عصر

وبلاگ مذهبی در رابطه با مولا صاحب الزمان(عج)

امـــان عصر

وبلاگ مذهبی در رابطه با مولا صاحب الزمان(عج)

تفسیرسوره ممتحنه ۲

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین...اعوذ بالله من الشیطان الرجیم:  

 

این آیات شان نزولى دارد که خود موضوع نشان مى‏دهد که از نظرخود آن موضوع براى پیغمبر اکرم اهمیت زیادى نداشته است ولى آیات‏یک سلسله دستورهاى کلى است.در شان نزول این آیات اینچنین‏گفته‏اند که مردى بود از صحابه-که اتفاقا از بدریون و از مهاجرین هم‏هست-به نام‏«حاطب بن ابى بلتعه‏».او خودش به مدینه آمده بود و زن وبچه‏اش در مکه بودند.(حال این براى من روشن نیست که زن و بچه‏اش‏مسلمان بودند یا نه،ظاهرا مسلمان هم بودند.خودش به مدینه آمده بودو مهاجر بود.)یک وقتى کفار از خانواده او سؤال کردند که آیا پیغمبرقصد فتح مکه را دارد یا ندارد؟آنها هم براى اینکه به نوعى دل قریش رابه دست آورده باشند نامه‏اى به حاطب نوشتند که آیا چنین چیزى‏هست‏یا نه؟حاطب هم در نامه‏اى به آنها همین قدر نوشت که بلى،وبعد آن را همراه زنى که به مکه مى‏رفت-که آن زن هم حتما از مسلمین‏نبوده است-فرستاد،و شاید خود زن هم جاسوس بوده به دلیل اینکه او هم نامه را پنهان کرد به گونه‏اى که احدى کشف نکند.به پیغمبر اکرم‏وحى شد که چنین قضیه‏اى هست(یعنى قرائن چنین نشان مى‏دهد که‏جز وحى چیز دیگرى نبوده).این روایت را شیعه و سنى همه نقل‏کرده‏اند.حضرت،امیر المؤمنین و زبیر و مقداد را فرستاد و فرمودمى‏روید،زنى به چنین نشانى از مدینه به قصد مکه خارج شده،درنزدیکى مدینه،به روضه‏«خاخ‏»که مى‏رسید چنین زنى مى‏بینید،نامه‏اى‏دارد،آن را از او بگیرید.امیر المؤمنین و زبیر و مقداد رفتند و از او مطالبه‏نامه کردند.انکار کرد،گفت نامه‏اى همراه من نیست.تفتیشش کردند، هرچه اثاثش را گشتند پیدا نکردند.بعد زبیر گفت پس برگردیم،معلوم‏مى‏شود نیست.امیر المؤمنین فرمود چنین چیزى محال است و اگر نبودپیغمبر نمى‏گفت،حتما هست.بعد به این زن گفت که من مى‏دانم نامه‏اى‏هست،باید نامه را بدهى و الا سرت را نزد پیغمبر مى‏برم. شمشیرش راکشید.زن گفت پس دور بروید،بعد از لاى موهایش نامه درآمد.نامه راآوردند دادند خدمت پیغمبر اکرم،دیدند در آن نامه نوشته است که‏پیغمبر قصد فتح مکه را دارد. بدیهى است که این کار خیلى خطایى بود. 

 

 

ادامه دارد......