مقدمه استدلال های عقلی و منطقی دلایل متقن و قوی هستند که اذهان بی طرف و غیرمغرض را به راحتی جلب می نماید و خود به صورت دقیق مدعا را اثبات می نماید. از جمله در اصول عقاید که بایستی هر فرد خودش با دلایل عقلی اصول اعتقادات را مورد پذیرش قرار دهد این مساله اهمیت بیشتری می یابد. در موضوع امامت که از جمله اصول اعتقادی شیعیان است دلایل عقلی و منطقی بسیاری وجود دارد که انسان بی طرف می تواند آن ها را مورد پذیرش قرار دهد. در این نوشتار می کوشیم به برخی از این دلایل اشاره نماییم. پذیرش امام؛ امری معقول! خداوند متعال بر مبنای حکمت خویش پیامبر را برای هدایت بشریت فرستاده است. زیرا هدف از خلقت جز رسیدن به سعادت و کمال حقیقی نبوده است و سعادت شایسته ی بشر که کمال حقیقی ایشان است ، تنها با رسیدن به پروردگار متعال حاصل می گردد. از این رو خداوند حکیم برای مشخص شدن راه بندگی ، پیامبران را برای مردم فر ستاده است. اگر خداوند متعال نعوذ بالله حکیم نبود ارسال پیامبران معنایی نداشت زیرا حکیم کار بیهوده و بدون غرض انجام نمی دهد. از این رو برای رسیدن به هدف سعادت حقیقی ، خداوند حکیم راه را نشان داده است. پس از پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله وسلم) که نقشه راه کلی و قوانین همیشگی برای سعادت بشر به انسان ها عرضه گردید لازم است پیشوایانی برای مردم معرفی شوند که پس از نبی بتوانند راه صحیح را نشان دهند. ایشان باید توسط خود خدای متعال برگزیده شده باشند و توسط پیامبر صادق معرفی شده باشند. بر این اساس شیعه قائل به امامت رهبران الهی است که پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) وظیفه و مسئولیت های پیامبر در جامعه را اجرا می نمایند، البته بدون آنکه همچون پیامبر بدان ها وحی شود. بلکه آن ها از همان وحی که به پیامبر شده بود قوانین الهی را در جامعه و در مورد افراد اجرا می نمایند. پس امام پس از پیامبر بنابر قاعده ی حکمت الهی و آنکه خداوند حکیم است باید معرفی و معین گردد. براساس اعتقاد شیعه همواره انسان ها می توانند به سوی ملکوت الهی راهی داشته باشند و اساساً اگر واسطه ی فیضی میان آسمان و زمین وجود نداشته باشد، زمین متلاشی می گردد از این رو پس از پیامبر نیز واسطه هایی میان آسمان و زمین وجود دارند که فیوضات الهی را به مردم منتقل می سازند قاعده ی عقلی لطف برای نصب امام!
ادامه مطلب ...در حقیقت ما در بدو تولد شخصیتى آرمانى نداشتهایم و تربیت ما نقاط منفى بسیارى را در خود دارد، پس مسۆول ما در دوران تکلیف و بلوغ کیست؟ و چه کسى زیان خواهد دید اگر به همین حال باقى بمانیم؟ حقیقتاً ما به تربیت نیازمندیم ولى چه کسى ما را تربیت مىکند؟ قرآن بهترین وسیله براى تربیت ماست لذا هر کس باید خود را بر قرآن عرضه دارد تا به انحرافاتش پى برد. مانعى که بر سر راه تربیت انسان قرار دارد عدم پذیرش این حقیقت است که هدف هدایت اوست در حالى که هر فردى پیش خود مىپندارد دیگران به چنین هدایتى نیاز دارند و خود از تعلیم و تربیت بىنیاز است و از همین رو فرد باید با خود باورى و ایمان اینچنین اندیشه و فکر نادرستى را کنار بگذارد داستانهاى قرآن و تمثیلهاى آن را آیینهاى تمام نما براى خود فرض کند و خود و اعمال خود را در آن ببیند و با آیینه قرآن مطابقت دهد، و این که اگر عمل خیر انجام دهد به پاداش مىرسد و اگر گناهى مرتکب شود عقوبت و کیفر او را در بر خواهد گرفت و به این ترتیب خود را در معرض آیات قرآنى قرار دهد تا بتواند خود را تربیت کند و به تزکیهخویش بپردازد. از همین روست که در حدیث از امام جعفر صادق علیه السلام مىخوانیم که فرمود: "هر یک از اصحاب محمّد صلى الله علیه و آله قرآن را در یک ماه یا کمتر مىخواندند ولى نباید قرآن را به سرعت خواند، بلکه باید به ترتیل خوانده شود و هرگاه به آیهاى برخوردید که در آن ذکر بهشت بود درآن توقّف و درنگ کنید و آن را از خداوند بطلبید و هرگاه به آیهاى برخوردید که در آن ذکر دوزخ بود توقّف کنید و از آن به خدا پناهبرید.(40)" این درباره پاداش و عقاب است، امّا چگونه مىتوان با قصص قرآن نفس را تزکیه و از آلودگىها پاک کرد؟ امام صادق علیه السلام مىفرماید: "بر شما باد تمسّک به قرآن، پسهرگاه آیهاى یافتید که پیشینیان با آن نجات یافتهاند آن را بگیرید و اگر آیهاى یافتید که پیشینیان با آن به هلاکت رسیدهاند از آن دورى کنید.(41)" باید حتّى در موضوعات قرآن کریم در پى تطبیق زنده آنباشیم و کسانى را جستجو کنیم که قرآن آنها را توصیف مىکند یااوضاعى که قرآن آن را تبیین مىدارد یا نتایجى که قرآن آن را بیانمىکند بدین ترتیب مىتوانیم انحرافاتى که دل و درون ما را فراگرفته کشف کنیم و به وسیله قرآن به ارزیابى آنها بپردازیم همچنان که مىتوانیم آیات را به گونهاى فراگیرتر و عمیقتر درک کنیم، زیرا مقرون کردن قانون موجود در قرآن با تطبیق آنچه که ریشه در نفس دارد بهترین وسیله براى درک این هر دو امر است. همانطور که قرآن دو بعد تزکیه و تعلیم را در بردارد شیوه تدبّر نیز چنین است، ولى ما آن دو را با یکدیگر ادغام مىکنیم تا بدینترتیب برنامهاى کامل تدارک دیده باشیم که شرح آن چنین است:
1 - هدف از تدبّر، شکل دادن به شخصیّت خواننده و رسیدن به اهداف مشروع و شناخت حقّ و یافتن نیروى کافى براى اجراى آنمىباشد.
2 - تدبّر یعنى تفکر منطقى در معناى حقیقى آیه در حالى که تفسیر به رأى یا جعل معنا براى آیه از این تفکر بىنیاز است و از سوى دیگرتدبّر واجب و تفسیر به رأى حرام است.
3 - به محور تدبّر کند که پیرامون قوانین علمى است که آیات قرآن، آن را در بردارد و نیز جستجوى شیوههاى تربیتى که در آیات آمده است و در یک سخن شناخت ظاهر تربیت و باطن علم از قرآن.
4 - محور تدبّر در حقایقى منحصر است که اندیشه متدبّر به آن راه مىیابد (که این محکم نامیده مىشود)، امّا آنچه را که متدبّر از درک آن عاجز است به کنارى مىنهد تا زمان درکش فرا رسد (و این همان متشابه است)
5 - براى شناخت ظاهر لفظ قرآن باید به دو شرط به لغت رجوع شود: الف - پاکسازى ذهن از رسوبات محیط محدود و تنگ و تکیه بر معناى زلال عربى آن. ب - تفکر در ریشه اصلى که سایر معانى خاص از آن مشتق شدهاند و بدین ترتیب مىتوانیم موارد استعمال و کاربرد لفظ را جمع کنیم تامعناى مشترک میان آنها را بیابیم و آن را درک کنیم.
6 - باید موارد استعمال لفظ قرآنى را جمع و مقایسه کنیم تا براساس سیاق هر یک به معناى مشترک میان آنها پى بریم.
7 - هنگام تدبّر در هر آیه باید این سۆال را مطرح کنیم که چرا قرآن این کلمه را به کار گرفته و ویژگى این کلمه در میان کلمات مترادف چیست؟
8 - باید در پى تفسیر صحیح باشیم و از منحصر کردن آیات قرآن در شأن نزول آن -یا تنها یک مورد تاریخى- بپرهیزیم و از مورد خاص آنبه نظایرش راه یابیم و درپى آن درخواهیم یافت که چه ویژگیهایىموجب نزول این آیه گشته است. محور تدبّر در حقایقى منحصر است که اندیشه متدبّر به آن راهمىیابد (که این محکم نامیده مىشود)، امّا آنچه را که متدبّر از درکآن عاجز است به کنارى مىنهد تا زمان درکش فرا رسد و این همانمتشابه است
9 - باید ظاهر قرآن را به هفت بخش) امر، تشویق، نهى، بیمدادن، قصص تاریخى، مثل هاى بیانى و
جدل با دشمنان( تقسیم کنیمو پیش خود بیندیشیم که این آیه چند بخش آن را در بردارد؟
10 - باید پیرامون ارتباط و پیوند دو جمله یا دو آیه یا مجموعه آیات با یکدیگر تدبّر و تفکر کنیم و درپى کشف دو نوع ارتباط باشیمکه عبارتند از: الف - رابطه علمى به گونهاى که اوّلى سبب دومى یا هر دو مسبّب سبب سومى به شمار آیند. ب - رابطه تربیتى به گونهاى که یکى مستوجب دیگرى شود تا این مجموعه شیوهاى کامل را براى تزکیه و تربیت فرد شکل دهد.
11 - باید به صفات نفسانى و عقلى آراسته گردیم تا بتوانیم حقایق قرآنى را دریابیم، این حقایق عبارتند از: الف - ایمان به وحى و این که آن سند میان ما و خداى ما و سخنى مستقیم است براى ما از سوى خالقمان. ب - آمادگى بر اجراى تعالیم و تسلیم در برابر احکام آن حتّى درصورتى که مخالف منافع ما باشد یا با سنّتهاى گذشته و اندیشههاىجامعهمان تعارض داشته باشد. ج - تکیه بر یک کانون در جستجوى حقیقت که آن را "تروّى" گویند -به مفهوم تدبّر عمیق- و در غیر این صورت مواد دیگر اینشیوه همچون پوست بدون مغز خواهد بود. د - شجاعت توسّل به حقّ و اعتماد به اندیشه یا به واقعیّاتى که اندیشه به سوى آن هدایت مىکند.
12 - باید حتّى در موضوعات قرآن کریم در پى تطبیق زنده آنباشیم و کسانى را جستجو کنیم که قرآن آنها را توصیف مىکند یااوضاعى که قرآن آن را تبیین مىدارد یا نتایجى که قرآن آن را بیانمىکند.
13 - باید قرآن را درباره خود تطبیق کنیم تا هر آنچه را که کتاب خدا بیان داشته در خود بیابیم و از بلایایى که ممکن است به ما برسد بهراسیم .
استاد مطهری در پاسخ به این سوالات چنین می گوید: علمای اسلام، اصطلاحی دارند که می گویند برخی از مردم، مستضعفین یا مرجون لامرالله هستند. مستضعفین یعنی بیچارگان و دست نارسان.
مرجون لامرالله، یعنی کسانی که درباره ی آن ها باید گفت کار آن ها با خداست و خداوند خودش به نحوی که حکمت و رحمتش ایجاب می کند، عمل خواهد کرد. هر دو اصطلاح از قرآن کریم اقتباس شده است.
در سوره نساء آیه 99- 97 در مورد مستضعفین آمده است: کسانی که بر خویشتن ستمکار بوده اند، وقتی فرشتگان جانشان را می گیرند، می گویند در چه حال بودید؟ پاسخ می دهند: ما در زمین از مستضعفان بودیم. می گویند: مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید؟ پس آنان جایگاهشان دوزخ است و بد سرانجامی است. مگر آن مردان و زنان و کودکان فرودستی که چاره جوئی نتوانند و راهی نیابند، پس در مورد آنان باشد که خدا از ایشان درگذرد، که خدا همواره خطابخش و آمرزنده است.
و آیه اول، جریان پرسش و پاسخ مأموران الهی با بعضی از مردم پس از مرگ آن ها مطرح است. فرشتگان از آن ها می پرسند: شما در دنیا در چه وضعی به سر می بردید؟ آن ها عذرتراشی می کنند که ما مردمی بیچاره بودیم و دستمان به کسی و چیزی نمی رسید. فرشتگان می گویند: شما مستضعف نیستید، زیرا زمین خدا فراخ بود و می توانستید از آن جا مهاجرت کرده به نقطه ای بروید که همه جور امکان در آن جا بود. پس شما مقصرید و مستوجب آتش.
در آیه دوم وضع برخی از مردم را ذکر می کند که واقعاً مستضعف اند و دستشان به جائی نمی رسد و راه به جائی نمی برند. و در آیه سوم نوید می دهد و امیدوار می کند که خداوند کریم، گروه دوم را مورد عفو و مغفرت خود قرار دهد.
علامه طباطبایی ذیل همین آیات می گوید: خداوند جهل به امر دین و هر ممنوعیت از اقامه شعائر دین را ظلم شمرده است که عفو الهی شامل آن نمی شود، اما مستضعفین که قدرت بر انتقال و تغییر محیط ندارند، استثنا شده اند. استثنا به صورتی ذکر شده که اختصاصی ندارد به این که استضعاف به این صورت باشد، همان طوری که ممکن است منشاء استضعاف، عدم امکان تغییر محیط باشد، ممکن است از این جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب، از حقیقت محروم مانده باشد!(1)
روایات بسیاری نقل شده که مردمی که به عللی قاصر مانده اند، در زمره مستضعفین هستند.
حکمه فرجون لامرالله، نیز از این آیه اقتباس شده است: "و آخرون مرجون لامرالله اما یعذبهم و إما یتوب علیهم و الله علیم حکیم: (توبه/106) و گروه دیگر کارشان احاله می شود به امر خدا، یا آن ها را عذاب می کند و یا بر آن ها می بخشاید و خداوند دانا و حکیم است.
از امام صادق علیه السلام درباره مستضعفین سوال می شود، حضرت می فرمایند: آنان نه در زمره ی مومنان اند و نه در زمره ی کافران، آن ها مرجون لامرالله می باشند.(2)
اگرچه از آیه فوق چنین فهمیده می شود که درباره ی آن ها خوب است گفته شود کار این ها با خداست، ولی از لحن آیه ی مستضعفین، اشاره ای به شمول عفو و مغفرت الهی استنباط می شود.
آنچه مجموعاً استفاده می شود این است که مردمی که به شکلی از شکل ها قصور داشته اند نه تقصیر، خداوند آن را عذاب نمی کند. در روایتی از زراره نقل شده که گفت: "بر امام باقر(علیه السلام) وارد شدیم و به او گفتم: ما افراد را با شاقول اندازه می گیریم. هر کس مانند ما شیعه باشد، خواه از اولاد علی(علیه السلام) و خواه از غیر آن ها، با او پیوند دوستی (به عنوان یک مسلمان و اهل نجات) برقرار می کنیم و هر کس با عقیده ی ما مخالف باشد از او (به عنوان گمراه و اهل هلاکت) تبری می جوییم." امام فرمود: "ای زراره! سخن خدا از سخن تو راست تر است. اگر آنچه تو می گوئی دوست باشد پس سخن خدا آنجا که می فرماید:الاالمستضعفین من الرجال و النساء والولدان لایستطیعون حیله و لایهتدون سبیلاً کجا رفت؟ پس "المرجون لامرالله" چه شد؟ آن ها که خدا درباره ی آن ها می فرماید: "خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیئاً کجا رفتند ..." و در پایان زراره نقل می کند که امام فرمود: "ای زراره حق است بر خدا که گمراهان (نه کافران و جاهلان) را به بهشت ببرد.»(3)
با دقت در روایات ائمه اطهار(علیهم السلام) در می یابیم که ائمه(علیهم السلام) تکیه شان بر این مطلب بوده که هر چه بر سر انسان می آید، از آن است که حق بر او عرضه شود و او در مقابل حق ما تعصب و عناد بورزد یا لااقل در شرایطی باشد که می بایست تحقیق و جستجو کند، و نکند، اما افرادی که ذاتاً و به واسطه قصور فهم و ادراک و یا به علل دیگر در شرایطی به سر می برند که مصداق منکر و یا مقصر در تحقیق و جستجو به شمار نمی روند، آن ها در ردیف منکران و مخالفان نیستند، بلکه مستضعفان و مرجون لامرالله می باشند که نهایتاً مورد عفو و بخشش خداوند قرار خواهند گرفت و از روایات نیز استفاده می شود که ائمه اطهار(علیهم السلام) بسیاری از مردم را از این طبقه می دانند.(4)
مستضعفین کسانی هستند که یا حق بر آنها عرضه نشده و یا به دلیل پائین بودن درک و فهم و نیز وجود شرایط دیگر جزء منکران و مخالفان نیستند اگرچه جزء مومنان هم قرار نمی گیرند. از آیات و روایات استفاده می شود که امید عفو و بخشش و نجات از عذاب الهی برای آنان متصور است.
مهم ترین عامل ضعف و سستی در اراده، گرایش به نفس و هوا پرستی و خودمحوری انسان و ضعف در بینش الهی و توحیدی و ضعف در شناخت خود و ارزشهای والای انسانی است.
آنکه ایمان و باور دارد خدا برای او بهترین برنامه ی رشد و کمال را فرستاده و دستورات و نواهیش، همگی به صلاح اوست، از همه ی توان خود برای اطاعت فرامین حضرت دوست، بهره می گیرد و یا آنکه باور کرده که خدا او را می بیند و در هر حالی نظاره گر اوست، محال است وجود خود را به زشتی ها بیالاید، چه کسی او را ببیند و یا نبیند!
مایه اصلی قوت اراده انسان، آگاهی و شناخت، ایمان و عشق است.
اگر انسان اسیر هوا و هوس، عادت های بد، دلبستگی های دنیوی و مذموم، وابستگی های مزاحم، گناه و نافرمانی، سنت های غلط، دوستان ناباب، مدگرایی و تنوع طلبی افراطی، پرخوری، پرخوابی، پرگویی، راحت طلبی، رفاه خواهی زیاد و مانند آن باشد، هرگز نمی تواند در زندگی خود به عنوان یک انسان با اراده و شاخص بدرخشد و در عرصه خودسازی، عبادت موفق عمل کند.
1 - تقویت بینش :
بدانیم و باور کنیم که معصیت، خواری می آورد و طاعت، عزت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمودند: هر کس که می خواهد بدون آنکه مالی در کف داشته باشد بی نیاز باشد و بدون آنکه فامیلی وعشیره ای و خدم و حشمی داشته باشد، عزیز و محترم باشد و بدون آنکه در راس یک قدرت اجتماعی باشد و پستی را قبضه کرده باشد، مهابت وصلابت داشته باشد، راهش این است که خود را از خواری معصیت و گناه، خارج کند وبه عزت طاعت پرودگار، پیوند کند .
تقویت اینگونه تفکر در زندگی و باور به اینکه با گناه، جز خواری نصیبمان نخواهد شد، موجب می گردد، عزم واراده ی انسان قوت یافته و در جهت صلاح خویش و پرهیز از گناه تلاش کند .
2 - تمرین در جهت تطهیر قوای فکری :
انسان هر قدر هم از معاصی دوری کرده، سعی در ترک محرمات کند، و به عبارت دیگر هر قدر، اراده ی خود را در اجتناب از معصیت قوی کند، اما اگر فکر پاک و طاهر و به دور از معصیت نداشته باشد، سعی و تلاش و اراده ی او نتیجه ای نخواهد داد؛ چرا که معمولا قبل از فعل معصیت، فکر معصیت به سراغ انسان می آید و فکر آلوده، همه ی اراده ها را ضعیف خواهد کرد.
3- ارزش قائل شدن برای خود:
معمولا انسانها یی که برای خود، ارزش قائل نیستند، از اراده ی ضعیف برخوردارند. انسانی که روح خود را الهی می داند و هدفی مقدس دارد، برای خود، ارزش قائل است؛ و در جهت هدف خود سعی وتلاش می کند. به عبارت دیگر انسانهایی که ازکرامت نفس برخوردارند، خود را به ارزانی یک گناه، نمی فروشند. امام علی (علیه السلام) می فرماید:« من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهوته؛ کسی که شخصیت و کرامت نفس داشته باشد یعنی نفسش برایش عزت و شرف داشته باشد، شهوات و میل های نفسانی در نظرش خوار و پست و کوچک است» این بدان معنی نیست که انسان با عزت اصلاً شهوات نداشته باشد بلکه شهوات در تملک و کنترل او باید باشد و از راه شرعی به ارضای آنها بپردازد به عبارت دیگر میل ها در کف انسان اسیر باشند نه اینکه انسان اسیر و بندی آنها باشد.
4 - دوری از حب و علاقه ی دنیا؛ یکی از عوامل مهم در ضعف اراده حب دنیا است. در روایت هست که «حب الدنیا راس کل خطیئه.» دنیا دوستی مهمترین اثرش این است که اراده خیر را در انسان تضعیف می کند و ریشه تمامی خطاهای آدمی است.
5- خودسازی و کسب آزادی معنوی؛ تا زمانی که انسان اسیر خواهش های نفسانی، شیطان و لذت طلبی های افراطی است، اراده قوی ای برای حرکت های معنوی نخواهد داشت، بنابراین بهترین عامل تقویت اراده خود سازی است.
6- یاد مرگ و سرنوشت تمامی انسان ها یعنی قبر و قیامت؛ مرگ اندیشی و یاد اینکه انسان پس از چند سال یا حتی ممکن است چند لحظه دیگر از این دنیا برود و گرفتار آثار و عواقب کارهای خود شود، عامل مهمی در تقویت اراده انسان برای حرکت به سوی خدا و دوری از گناهان است.