بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین...اعوذ بالله من الشیطان الرجیم:
این آیات شان نزولى دارد که خود موضوع نشان مىدهد که از نظرخود آن موضوع براى پیغمبر اکرم اهمیت زیادى نداشته است ولى آیاتیک سلسله دستورهاى کلى است.در شان نزول این آیات اینچنینگفتهاند که مردى بود از صحابه-که اتفاقا از بدریون و از مهاجرین همهست-به نام«حاطب بن ابى بلتعه».او خودش به مدینه آمده بود و زن وبچهاش در مکه بودند.(حال این براى من روشن نیست که زن و بچهاشمسلمان بودند یا نه،ظاهرا مسلمان هم بودند.خودش به مدینه آمده بودو مهاجر بود.)یک وقتى کفار از خانواده او سؤال کردند که آیا پیغمبرقصد فتح مکه را دارد یا ندارد؟آنها هم براى اینکه به نوعى دل قریش رابه دست آورده باشند نامهاى به حاطب نوشتند که آیا چنین چیزىهستیا نه؟حاطب هم در نامهاى به آنها همین قدر نوشت که بلى،وبعد آن را همراه زنى که به مکه مىرفت-که آن زن هم حتما از مسلمیننبوده است-فرستاد،و شاید خود زن هم جاسوس بوده به دلیل اینکه او هم نامه را پنهان کرد به گونهاى که احدى کشف نکند.به پیغمبر اکرموحى شد که چنین قضیهاى هست(یعنى قرائن چنین نشان مىدهد کهجز وحى چیز دیگرى نبوده).این روایت را شیعه و سنى همه نقلکردهاند.حضرت،امیر المؤمنین و زبیر و مقداد را فرستاد و فرمودمىروید،زنى به چنین نشانى از مدینه به قصد مکه خارج شده،درنزدیکى مدینه،به روضه«خاخ»که مىرسید چنین زنى مىبینید،نامهاىدارد،آن را از او بگیرید.امیر المؤمنین و زبیر و مقداد رفتند و از او مطالبهنامه کردند.انکار کرد،گفت نامهاى همراه من نیست.تفتیشش کردند، هرچه اثاثش را گشتند پیدا نکردند.بعد زبیر گفت پس برگردیم،معلوممىشود نیست.امیر المؤمنین فرمود چنین چیزى محال است و اگر نبودپیغمبر نمىگفت،حتما هست.بعد به این زن گفت که من مىدانم نامهاىهست،باید نامه را بدهى و الا سرت را نزد پیغمبر مىبرم. شمشیرش راکشید.زن گفت پس دور بروید،بعد از لاى موهایش نامه درآمد.نامه راآوردند دادند خدمت پیغمبر اکرم،دیدند در آن نامه نوشته است کهپیغمبر قصد فتح مکه را دارد. بدیهى است که این کار خیلى خطایى بود.
ادامه دارد......
ولادت حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص)
وولادت فرزندش
امام جعفرصادق رییس مذهب تشیع را به پیشگاه
حضرت ولی عصر(عج)وشما محبان اهلبیت تبریک وتهنیت عرض مینمایم