استاد مطهری در پاسخ به این سوالات چنین می گوید: علمای اسلام، اصطلاحی دارند که می گویند برخی از مردم، مستضعفین یا مرجون لامرالله هستند. مستضعفین یعنی بیچارگان و دست نارسان.
مرجون لامرالله، یعنی کسانی که درباره ی آن ها باید گفت کار آن ها با خداست و خداوند خودش به نحوی که حکمت و رحمتش ایجاب می کند، عمل خواهد کرد. هر دو اصطلاح از قرآن کریم اقتباس شده است.
در سوره نساء آیه 99- 97 در مورد مستضعفین آمده است: کسانی که بر خویشتن ستمکار بوده اند، وقتی فرشتگان جانشان را می گیرند، می گویند در چه حال بودید؟ پاسخ می دهند: ما در زمین از مستضعفان بودیم. می گویند: مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید؟ پس آنان جایگاهشان دوزخ است و بد سرانجامی است. مگر آن مردان و زنان و کودکان فرودستی که چاره جوئی نتوانند و راهی نیابند، پس در مورد آنان باشد که خدا از ایشان درگذرد، که خدا همواره خطابخش و آمرزنده است.
و آیه اول، جریان پرسش و پاسخ مأموران الهی با بعضی از مردم پس از مرگ آن ها مطرح است. فرشتگان از آن ها می پرسند: شما در دنیا در چه وضعی به سر می بردید؟ آن ها عذرتراشی می کنند که ما مردمی بیچاره بودیم و دستمان به کسی و چیزی نمی رسید. فرشتگان می گویند: شما مستضعف نیستید، زیرا زمین خدا فراخ بود و می توانستید از آن جا مهاجرت کرده به نقطه ای بروید که همه جور امکان در آن جا بود. پس شما مقصرید و مستوجب آتش.
در آیه دوم وضع برخی از مردم را ذکر می کند که واقعاً مستضعف اند و دستشان به جائی نمی رسد و راه به جائی نمی برند. و در آیه سوم نوید می دهد و امیدوار می کند که خداوند کریم، گروه دوم را مورد عفو و مغفرت خود قرار دهد.
علامه طباطبایی ذیل همین آیات می گوید: خداوند جهل به امر دین و هر ممنوعیت از اقامه شعائر دین را ظلم شمرده است که عفو الهی شامل آن نمی شود، اما مستضعفین که قدرت بر انتقال و تغییر محیط ندارند، استثنا شده اند. استثنا به صورتی ذکر شده که اختصاصی ندارد به این که استضعاف به این صورت باشد، همان طوری که ممکن است منشاء استضعاف، عدم امکان تغییر محیط باشد، ممکن است از این جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب، از حقیقت محروم مانده باشد!(1)
روایات بسیاری نقل شده که مردمی که به عللی قاصر مانده اند، در زمره مستضعفین هستند.
حکمه فرجون لامرالله، نیز از این آیه اقتباس شده است: "و آخرون مرجون لامرالله اما یعذبهم و إما یتوب علیهم و الله علیم حکیم: (توبه/106) و گروه دیگر کارشان احاله می شود به امر خدا، یا آن ها را عذاب می کند و یا بر آن ها می بخشاید و خداوند دانا و حکیم است.
از امام صادق علیه السلام درباره مستضعفین سوال می شود، حضرت می فرمایند: آنان نه در زمره ی مومنان اند و نه در زمره ی کافران، آن ها مرجون لامرالله می باشند.(2)
اگرچه از آیه فوق چنین فهمیده می شود که درباره ی آن ها خوب است گفته شود کار این ها با خداست، ولی از لحن آیه ی مستضعفین، اشاره ای به شمول عفو و مغفرت الهی استنباط می شود.
آنچه مجموعاً استفاده می شود این است که مردمی که به شکلی از شکل ها قصور داشته اند نه تقصیر، خداوند آن را عذاب نمی کند. در روایتی از زراره نقل شده که گفت: "بر امام باقر(علیه السلام) وارد شدیم و به او گفتم: ما افراد را با شاقول اندازه می گیریم. هر کس مانند ما شیعه باشد، خواه از اولاد علی(علیه السلام) و خواه از غیر آن ها، با او پیوند دوستی (به عنوان یک مسلمان و اهل نجات) برقرار می کنیم و هر کس با عقیده ی ما مخالف باشد از او (به عنوان گمراه و اهل هلاکت) تبری می جوییم." امام فرمود: "ای زراره! سخن خدا از سخن تو راست تر است. اگر آنچه تو می گوئی دوست باشد پس سخن خدا آنجا که می فرماید:الاالمستضعفین من الرجال و النساء والولدان لایستطیعون حیله و لایهتدون سبیلاً کجا رفت؟ پس "المرجون لامرالله" چه شد؟ آن ها که خدا درباره ی آن ها می فرماید: "خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیئاً کجا رفتند ..." و در پایان زراره نقل می کند که امام فرمود: "ای زراره حق است بر خدا که گمراهان (نه کافران و جاهلان) را به بهشت ببرد.»(3)
با دقت در روایات ائمه اطهار(علیهم السلام) در می یابیم که ائمه(علیهم السلام) تکیه شان بر این مطلب بوده که هر چه بر سر انسان می آید، از آن است که حق بر او عرضه شود و او در مقابل حق ما تعصب و عناد بورزد یا لااقل در شرایطی باشد که می بایست تحقیق و جستجو کند، و نکند، اما افرادی که ذاتاً و به واسطه قصور فهم و ادراک و یا به علل دیگر در شرایطی به سر می برند که مصداق منکر و یا مقصر در تحقیق و جستجو به شمار نمی روند، آن ها در ردیف منکران و مخالفان نیستند، بلکه مستضعفان و مرجون لامرالله می باشند که نهایتاً مورد عفو و بخشش خداوند قرار خواهند گرفت و از روایات نیز استفاده می شود که ائمه اطهار(علیهم السلام) بسیاری از مردم را از این طبقه می دانند.(4)
مستضعفین کسانی هستند که یا حق بر آنها عرضه نشده و یا به دلیل پائین بودن درک و فهم و نیز وجود شرایط دیگر جزء منکران و مخالفان نیستند اگرچه جزء مومنان هم قرار نمی گیرند. از آیات و روایات استفاده می شود که امید عفو و بخشش و نجات از عذاب الهی برای آنان متصور است.
مهم ترین عامل ضعف و سستی در اراده، گرایش به نفس و هوا پرستی و خودمحوری انسان و ضعف در بینش الهی و توحیدی و ضعف در شناخت خود و ارزشهای والای انسانی است.
آنکه ایمان و باور دارد خدا برای او بهترین برنامه ی رشد و کمال را فرستاده و دستورات و نواهیش، همگی به صلاح اوست، از همه ی توان خود برای اطاعت فرامین حضرت دوست، بهره می گیرد و یا آنکه باور کرده که خدا او را می بیند و در هر حالی نظاره گر اوست، محال است وجود خود را به زشتی ها بیالاید، چه کسی او را ببیند و یا نبیند!
مایه اصلی قوت اراده انسان، آگاهی و شناخت، ایمان و عشق است.
اگر انسان اسیر هوا و هوس، عادت های بد، دلبستگی های دنیوی و مذموم، وابستگی های مزاحم، گناه و نافرمانی، سنت های غلط، دوستان ناباب، مدگرایی و تنوع طلبی افراطی، پرخوری، پرخوابی، پرگویی، راحت طلبی، رفاه خواهی زیاد و مانند آن باشد، هرگز نمی تواند در زندگی خود به عنوان یک انسان با اراده و شاخص بدرخشد و در عرصه خودسازی، عبادت موفق عمل کند.
1 - تقویت بینش :
بدانیم و باور کنیم که معصیت، خواری می آورد و طاعت، عزت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمودند: هر کس که می خواهد بدون آنکه مالی در کف داشته باشد بی نیاز باشد و بدون آنکه فامیلی وعشیره ای و خدم و حشمی داشته باشد، عزیز و محترم باشد و بدون آنکه در راس یک قدرت اجتماعی باشد و پستی را قبضه کرده باشد، مهابت وصلابت داشته باشد، راهش این است که خود را از خواری معصیت و گناه، خارج کند وبه عزت طاعت پرودگار، پیوند کند .
تقویت اینگونه تفکر در زندگی و باور به اینکه با گناه، جز خواری نصیبمان نخواهد شد، موجب می گردد، عزم واراده ی انسان قوت یافته و در جهت صلاح خویش و پرهیز از گناه تلاش کند .
2 - تمرین در جهت تطهیر قوای فکری :
انسان هر قدر هم از معاصی دوری کرده، سعی در ترک محرمات کند، و به عبارت دیگر هر قدر، اراده ی خود را در اجتناب از معصیت قوی کند، اما اگر فکر پاک و طاهر و به دور از معصیت نداشته باشد، سعی و تلاش و اراده ی او نتیجه ای نخواهد داد؛ چرا که معمولا قبل از فعل معصیت، فکر معصیت به سراغ انسان می آید و فکر آلوده، همه ی اراده ها را ضعیف خواهد کرد.
3- ارزش قائل شدن برای خود:
معمولا انسانها یی که برای خود، ارزش قائل نیستند، از اراده ی ضعیف برخوردارند. انسانی که روح خود را الهی می داند و هدفی مقدس دارد، برای خود، ارزش قائل است؛ و در جهت هدف خود سعی وتلاش می کند. به عبارت دیگر انسانهایی که ازکرامت نفس برخوردارند، خود را به ارزانی یک گناه، نمی فروشند. امام علی (علیه السلام) می فرماید:« من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهوته؛ کسی که شخصیت و کرامت نفس داشته باشد یعنی نفسش برایش عزت و شرف داشته باشد، شهوات و میل های نفسانی در نظرش خوار و پست و کوچک است» این بدان معنی نیست که انسان با عزت اصلاً شهوات نداشته باشد بلکه شهوات در تملک و کنترل او باید باشد و از راه شرعی به ارضای آنها بپردازد به عبارت دیگر میل ها در کف انسان اسیر باشند نه اینکه انسان اسیر و بندی آنها باشد.
4 - دوری از حب و علاقه ی دنیا؛ یکی از عوامل مهم در ضعف اراده حب دنیا است. در روایت هست که «حب الدنیا راس کل خطیئه.» دنیا دوستی مهمترین اثرش این است که اراده خیر را در انسان تضعیف می کند و ریشه تمامی خطاهای آدمی است.
5- خودسازی و کسب آزادی معنوی؛ تا زمانی که انسان اسیر خواهش های نفسانی، شیطان و لذت طلبی های افراطی است، اراده قوی ای برای حرکت های معنوی نخواهد داشت، بنابراین بهترین عامل تقویت اراده خود سازی است.
6- یاد مرگ و سرنوشت تمامی انسان ها یعنی قبر و قیامت؛ مرگ اندیشی و یاد اینکه انسان پس از چند سال یا حتی ممکن است چند لحظه دیگر از این دنیا برود و گرفتار آثار و عواقب کارهای خود شود، عامل مهمی در تقویت اراده انسان برای حرکت به سوی خدا و دوری از گناهان است.